نیکانیکا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

شروع یک زندگی جدید

آی قصه قصه قصه

قصه روباه و كلاغ یكي بود يكي نبود . در يك روز آفتابي آقا كلاغه يك قالب پنير ديد ، زود اومد و اونو با نوكش برداشت ،پرواز كرد و روي درختي نشست تا آسوده ، پنيرشو بخوره .       روباه كه مواظب كلاغ بود ، پيش خودش فكر كرد كاري كند تا قالب پنيررا بدست بياورد . روباه نزديك درختي كه آقاكلاغه نشسته بود ، رفت و شروع به تعريف از آقا كلاغه كرد : "     به به چه بال و پر زيبا و خوش رنگي داري ، پر و بال سياه رنگ تو در دنيا بي نظير است . عجب سر و دم قشنگي داري و چه پاهاي زيبائي داري ،‌ حيف كه صدايت خوب نيست اگر صداي قشنگي داشتي از همه پرندگان بهتر بودي .  ...
18 شهريور 1392

دوست من کتاب

نیکای عزیز از 3 ماهگی علاقه زیادی به کتاب های مخصوص نوزادان داشت. دختر خانوم گل ما از دیدن شکل های مختلف با رنگای متنوع ذوق زده می شد . مثل یه کتابخون حرفه ای کتاب و میگیره و نیگا می کنه خودتون ببینین .         ...
18 شهريور 1392

دندان

زمان به سرعت می گذره و نیکای ما زود زود بزرگ میشه ، دقیقا 14 خرداد ماه 92 بود که فهمیدم اولین دندون صدفی دخترم داره در می آد ..... زیبای من رویش اولین دندونت مبارک ...... انار دونه دونه بچه ای دارم دردونه قشنگ و مهربونه انار دونه دونه سه چهار روزه که بچم گرفتار دندونه انار دونه دونه توی دهان بچم یه گل زده جوونه گل نگو مرواریده مثه طلای سفیده       همون موقع بود که واست آش دندونی پختیم ، دختر خوبم دوست دارم .... نیکا داره یه دندون قند میخوره از قندون فرشته ای مهربو ن آورده براش یه دندون آش بخورین نوش جون آش دندون نیکا جون &n...
13 شهريور 1392

سفر

اولین سفری که با دخترم نیکا رفتیم بندر عباس بود توی زمستان 91 خیلی خیلی خوش گذشت و نیکای من خیلی خیلی دختر خوبی بود مامان جون تو تکی یه دونه ای        توی بندر عباس اونطوری که می خواستم لباس می پوشیدی چون هوای بسیار عالی داشت در ضمن این سفر با هدیه بهنام شهرزاد و آرمان بودیم که خیلی همسفرای خوبی بودن                                    ...
13 شهريور 1392

خانواده

ما الان 3 نفریم که عاشق همدیگه ایم . خدایا سلامتی 3 تامون آرزوی 3 تامونه .......     ...
10 شهريور 1392

داداشم آورین

من و پسر داییم آروین 40 روز با هم تفاوت سن داریم ولی تقریباً هم سنیم .... من آروین رو مثله داداشم دوست دارم                                                                           نیکا       ...
9 شهريور 1392

توپ سفیدم

  تــــوپ سفیدم قشنگی و نـــازی حالا من می خوام برم به بازی بازی چه خوبه با بچه های خوب بازی می کنیم با یه دونـــه تـــوپ چون پرت می کنم توپ سفیدم را از جــــا می پره می ره تو هـــوا قل قل می خــــوره تو زمیـــن ورزش یک و دو و سه و چهار و پنچ و شش ...
6 شهريور 1392

یادآوری

وقتی توی شکم مامان بودی همش واست این شعر رو می خوندم     جوجه جوجه طلائي نوكت سرخ و حنائي تخم خود را شكستي چگونه بيرون جستي گفتا جايم تنگ بود ديوارش از سنگ بود نه پنجره ، نه در داشت نه كسي ز من خبر داشت دادم به خود يك تكان مثل رستم پهلوان تخم خود را شكستم اينگونه بيرون جستم   بله و تو خوشکله هم هی وول می خوردی ... ...
6 شهريور 1392

روز های خوب

یادش به خیر ، 4 ماه اول رو توی خونه با دختر خوشکلم چه کارا که نمی کردیم . واقعاً مرخصی خوبی بود دختر عزیزم وقتی پیشتم آرامش دارم ..........     یکی از شعر هایی که واست می خوندم ای زنبــــــور طلایـی نیش می زنی بلایـی پاشو پاشــــو بهاره گل وا شــــده دوباره کندو داری تو صحرا سر میزنی به هر جا پاشو پاشـــــو بهاره عسل بســــاز دوباره         ...
6 شهريور 1392

روز های خوب

دوست داریم کوچولوی یه ماهه   عروسک قشنگ من قرمز پوشیده٬ تورختخواب مخمل آبیش خوابیده، یه روز مامان رفته بازار اونو خریده٬ قشنگ تر از عروسکم هیچکس ندیده٬ عروسک من ٬چشماتو وا کن٬ وقتی که شب شد ٬اون وقت لالا کن٬ حالا بریم توی حیاط با من بازی کن ٬توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن خیلی شعر خوندن ما رو دوست داشتی و همش گوش می کردی ...
6 شهريور 1392